کجا بودم ای عشق؟
چرا چتر بر سر گرفتم؟
چرا ریشه های عطشناک احساس خود را
به باران نگفتم؟
چرا آسمان را ننوشیدم و تشنه ماندم؟
ببخشای ای عشق
ببخشای بر من اگر ارغوان را ندانسته چیدم
اگر روی لبخند یک بوته
آتش گشودم
اگر ماشه را دیدم اما
هراس نگاه نفس گیر آهو
به چشمم نیامد
کجا بودم ای عشق؟
چرا روشنی را ندیدم؟
چرا روشنی بود و من لال بودم؟
چرا تاول دست یک کودک روستایی
دلم را نلرزاند؟
چرا کوچه ی رنج سرشار یک شهر
در شعر من بی طرف ماند؟
چرا در شب یک جضور و حماسه
که مردی به اندازه ی آسمان گسترش یافت
دل کودکی را ندیدم که از شاخه افتاد؟
و چشم زنی را که در حجله ی هق هقی تلخ
جوشید و پیوست با خون خورشید؟
نظرات شما عزیزان:

پاسخ:من از دست شما دوتا(مسخ واقعی و مسخ جعلی) می خوام سر بذارم به بیابون

پاسخ:من کی خواستم شما برید که این دومین بارش باشه؟؟؟؟؟آخه چرا اینقدر بد بین هستید؟؟؟ رفتن شما برای من چه سودی داره آخه ؟؟؟شما یکی از منتقدان فعال وبلاگ هستید و در اکثر اوقات از پستای من تعریف کردید حالا چرا بخوام که جور فردی دیگه نظر نذاره؟؟؟هر وقت تو وبلاگ یکی سر به سرتون گذاشت این همه نویسنده رو ول می کنید و یقه من بدبخت رو میگیرید.آخه چرا به من بگید چرا فکر میکنید من می خوام شما رو اذیت کنم؟؟؟یه دلیلی که داره همینجور به شما وحی نشده که .با شواهد و قرائنی میگید من می خوام شما برید.اون شواهد رو به من بگید تو رو خدا........

پاسخ:هیچ کس نمیتونه جای خالی مسخ رو بگیره.

خیلی خوشم اومد
پاسخ:مرسی خانم دکتر.خوشحالم که خوشتون اومد.